معنی منجی و رهاننده
حل جدول
نجاتبخش
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
رهاننده. [رَ ن َن ْ دَ / دِ] (نف) نجات دهنده. خلاص کننده. (فرهنگ فارسی معین). ناجی. مخلص. مجیر. منجی. (یادداشت مؤلف). آزادی بخشنده. آزادکننده:
رهاننده ٔ ماست از اژدها
نه کشتن بودرنج او را بها.
فردوسی.
ستایش گرفت آفریننده را
رهاننده از بند تن بنده را.
نظامی.
رساننده ٔ ما به خرم بهشت
رهاننده از دوزخ تنگ زشت.
نظامی.
چو در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور.
سعدی (بوستان).
راستی پیشه گیر ایمن باش
کاو رهاننده ٔ تو بس باشد.
سعدی.
منجی
منجی. [م ُ] (ع ص) رهاننده. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. رستگاری دهنده. نجات بخش. رهایی بخش. رهایی دهنده. مقابل مهلک. (یادداشت مرحوم دهخدا): پس شاه... گفت اگرچه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافی به همه ٔخیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291).
منجی. [م َ جا] (ع اِ) رجوع به منجا شود.
منجی. [م ِ جا] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن. (ناظم الاطباء).
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسم رهاننده، رهاییبخش، ناجی، نجاتبخش، نجاتدهنده
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی آزاد
مَنجی، محل نجات، امان و نجات (جمع: مَناجِی)،
مُنجِی، (اسم فاعل از اَنجی، یُنجِی، اِنجاء) نجات دهنده، خلاص کننده، رها کننده،
معادل ابجد
424